شعر طنز 1
بي برقي بندر
آتش دوباره باريد، از آسمان بندر
شرجي كلافه كرده، پير و جوان بندر
چون برق هم نباشد، از هر طرف بلند است
هر لحظه آه و ناله، زين ساكنان بندر
بازار و كسب و كاري، ديگر نمي توان ديد
زيرا كه در عذابند ، بازاريان بندر
دريا هميشه غوغاست، در روزهاي گرما
آنسان كه شهر خالي است از مردمان بندر
اي كاش دائماً برق، مهمان خانه ها بود
بي برق زندگي نيست، در اين زمان بندر
سروده: حسين فريدوني
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید:
+ نوشته شده: ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۵:۴۳ توسط: مينيس وبلاگي در زمينه علمي آموزشي و مطالب سرگرمي از قبيل بيوگرافي داستان و حكايت و مطالب خواندني جالب ميباشد. موضوع: