پيام يك حكايت
چگونه مايه افتخار جامعه باشيم؟
حكايتي از راديو شنيدم كه در انتها مرا تكان داد. حكايت حاكي از آن بود كه مردي رهگذر، پسر بچه اي را كه در حال غرق شدن در درياي طوفاني بود را به سختي نجات داد و ممكن بود هر دو جان خود را از دست بدهند. پسر بچه وقتي نجات يافت از آن مرد بسيار تشكر كرد و گفت: دلم مي خواهد اين محبت شما را جبران كنم اما دستم خالي است و كاري نمي توانم انجام دهم.
مرد رو به پسرك كرد و گفت: نيازي به تشكر نيست و انتظار پاداشي هم ندارم فقط جوري زندگي كن كه ارزش نجات دادن داشته باشي.
پيام اين حكايت اين است كه ما بايد جوري زندگي كنيم كه مايه افتخار جامعه باشيم و زحمات والدين خود را در بزرگ كردن مان به هدر ندهيم، زحمات معلمانمان را در درس دادن به هدر ندهيم، زحمات مسئولان مختلف در ارائه خدمات را به هدر ندهيم و...
اين حكايت براي ما خبرنگاران و روزنامه نگاران نيز پيامهاي مهمي دارد. مطبوعاتي ها بايد به گونه اي قلم بزنند و فعاليت كنند كه ارزش سياه كردن اين كاغذها و ارزش صرف هزينه ها و عمر گرانبها را داشته باشد. اين حكايت مرا به اين فكر انداخت كه آيا ما اين زحماتي كه در راه روزنامه نگاري متحمل مي شويم ارزشمند بوده يا خير؟ اگر ما از اين طريق خدمتي به فرهنگ جامعه كرده باشيم ارزش وقت گذاشتن و تلف كردن عمر و سرمايه خود و كمكهاي مسئولان مربوطه را دارد زيرا يكروز همه ما با دست خالي از اين دنياي فاني بار سفر مي بنديم و فقط خدمتي كه به مردم و جامعه كرده ايم به يادگار خواهد ماند و همين براي ما و ديگران ارزشمند است.
برچسب: ،